۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

روز گارگر، اتحاد جنبش سبز با کارگران سبز

11 ارديبهشت روز جهاني کارگر روزي که فرصتي است براي بيان مشکلات زحمتکش ترين قشر جامعه .
کساني که بار سنگين چرخهاي اقتصاد و صنعت راروي شانه هاي پر قدرت خود سالها تحمل کرده اند و استوار ايستاده اند اما چندي است صداي شکستن اسخوانهايشان به گوش ميرسد.
تعطيلي هاي پي در پي کم بود نقدينگي کارگاهها و کارخانه ها براي پرداخت حقوق اين قشر زحمتکش . حال که دولت کودتايي و بي عرضه کارگران را رها کرده و نسبت به آنها بي توجه است زمان آن رسيده که جنبش سبز پيمان واتحاد محکم و استواري با آنها ببند . از آنها بخواهد که در روز کارگر با خانواده خود بيايند و جنبش سبز هم با تمام قدرت بيايد . اما پيمان بايد در مورد آينده هم باشد روزي که جنبش سبز نياز به کمک آنها داشت آنها هم با تمام قدرت پشتيبانمان باشند و از ما حمايت کنند .
پس ايده ما اين خواهد بود روز کارگر براي کارگر با جنبش سبز ما خواهيم آمد و منتظر قدوم سبز شما هستيم
وعده ما ساعت 16 جاوي وزارت کار
مسير جايگزين حرکت به سمت وزارت کشور

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

موضوعات داغ بي محتوا؛براي حذف موضوعات داغ پرمحتوا

دوستان بياييد دقت کنيد هر وقت يک موضوع داغ از يک خبر مهم مثل ديدارهاي موسوي کروبي يا کشته شدن فردي يا اينکه همين نامه چهارم محمد نوري زاد ايجاد ميشود بلافاصله پس از مدتي يک موضوع داغ بي محتوا ايجاد ميشود به طور مثال بعد از نامه چهارم محمد نوري زاد به خامنه اي موضوع داغي ايجاد شد با لينکهاي 24يا48ساعت قبل  بسيار جالب بود. حالا هم اين کمپين که واقعا نميدونم در موردش چي بگم که هيچ حالا يه موضوع داغ هم ايجاد شده . دوستان لطفا بالاترين را دستکم نگيريد بالاترين به حق مهمترين محل براي به اشتراک گذاشتن انديشه هاست نه محلي براي صحبت در مورد موارد ممنوعه زيرا صحبت در مورد سکس در فضاي مجازي نيازي به شکستن تابو و از اين حرفها ندارد بهتر است کمي به آمار کلمه هاي سرچ شده از ايران در گوگل سر بزنيم تا متوجه شويد زياد هم در فضاي مجازي اين تابو نيست! پس لطفا بياييم اعتبار بالاترين رو اينگونه در نزد هزاران بازديد کننده روزانه که به اميد خواندن تحليلهاي درجه يک شما و يا نظرات منحصر به فرد شما و يا آخرين اخبار مي آيند نا اميدشان نکنيم و اينجا را به يک سايت مستهجن تبديل نکنيم .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

نامه چهارم محمد نوري زاد به رهبر از زير دست شکنجه گران

متن نامه به نقل از کلمه به شرح ذيل است
به نام خالق آزادی


سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران


این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم. شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربرده ام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفته ام. درهمه ی این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام. که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه ی شما بسیار شدنی تر و پایدارتر خواهد بود. من شخصاً امیدی به نقش آفرینی سایر افراد و دستگاههای کشور ندارم. شما را از نزدیک می شناسم. به روح بلند شما واقفم. شما نیز نیک و از نزدیک مرا میشناسید.
در این ماههای زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یکبار، گذرا، با خانواده ی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج الاسلام خاتمی و کروبی با خانواده ی من دیدار کرده اند. نمیدانم چرا، اما بسیار دوست میداشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که: فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بیسواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخ ترین شکل ممکن به ورطه ی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمیشود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم.
رهبر گرامی، چشم انتظاری خانواده ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده ی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنه ای نبوده و نیست. ما، در جمال اندیشه های شما، افق های گمشدهی آرزوهای شریف مردم خویش و مردم جهان را می دیدیم. یادم هست این اواخر، وقتی تلاش کردم به دیدار شما بیایم و آقای حسین محمدی -از دفتر شما- ماهها مرا به امروز و فردا وعده می داد، در نامه ای به او نوشتم: من از خود خامنه ای، به خدای خامنه ای پناه می برم! و دیگر سراغی از شما نگرفتم. و شما نیز! چرا که دانستم شما از محاصره ی آدمهای جاهل، از تماشای افق آرزوهای مردم باز مانده اید. من میخواستم در آن ملاقاتهای احتمالی، همین نگرانیها را با شما بگویم. اما گویا محاصره کنندگان شما از صراحت سخن من و از اندیشهی من آگاه بودند. همین آقای حسین محمدی، بعد از دیدار اعضای انجمن قلم با حضرتعالی، که حقیر نیز یکی از آنان بود، به من گفت: آقای نوری زاد، من، قربه الی الله از شما میترسم. ترس او، از همان نشست پا گرفته بود که من، بی ملاحظه راجع به اعتیاد گسترده مردم و جوانان به مواد مخدر و آشوبی که در ساختار اجتماعی شهرهای کوچک و بزرگمان درافتاده به آشنا سخن گفتم.
اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه مینویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نم یبینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچگاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه ی چه کنم های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان میدهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید.
اگر کوشش و تلاش برای شما مهم است، از انرژی آن در آشتی ملی باید بهره ببرید.
رهبر گرامی، میدانم سخنان ناگوار من چه بسا تلخ و آشوبنده باشد. اما بیایید سخن تلخ و صادقانه مرا، بر شیرینی سخن چاپلوسانه ی کسانیکه شما را احاطه کرده اند، ترجیح دهید. جامعه ی ما، در جوار یک انفجار بزرگ است. دیگ جوشانیست که ما به خاطر آزار از خروج پرسروصدای بخار آن، چوب کبریتی در سوپاپ آن فرو کرده ایم. من با همه ی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما مینوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما مینویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونه ی امتحان به در می برد. امتحانی که در این سی سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است. اگر باور ندارید به یک آزمون خیالی تن در دهید. به دو کشور ایران و مثلاً سوئد یا کانادا یا حتی مالزی اعلام میکنیم که مردم این دو کشور، یک روز، فقط یک روز پلیس و بسیج و اسلحهای بر سر نخواهندداشت و آزادند که هرچه میخواهند انجام دهند. فقط طی یک روز. تصور میکنید در پایان این یک روز؛ کشور ما و شما چگونه خواهد بود؟ و کشورهای دیگرچطور؟ قصد من از این مقایسه، مجیزگویی از غرب یا سایر کشورها نیست. بلکه میخواهم به شکنندگی آرامش و سکوت دروغین جامعهی خویش اشاره کنم.
رهبر عزیز! من و بسیاری، هنوز دوستدار شما و سرنوشت کشور خویشیم. به رهبری شما بر مقدرات کشور ایمان داریم. ما دوست داریم با رهبری شما به افقهای مبارک دست ببریم. اما شما ظاهراً این اشتیاق را طالب نیستید. بعضاً مشاوران و دوستان ناآگاهی شما را در محاصره ی خود گرفته اند، به شما اطلاعات و آمار نادرست میدهند. و از زبان شما سخن غیرواقع برمی آورند. دوستانی همچون آقای شریعتمداری کیهان، که اطمینان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در یک جزیره تنهایی تنها ماندید، او درجانبداری غلیظ از شما، به مخالفت با خود شما برخواهد خواست!
برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام میدارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقهمندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست میگوییم. این احتمال هیچ هزینهای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را میخورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهیاند و با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید. که خدا شما و ما را کفایت میکند. خدایی که دست خود و دست مردم را در دست شما می نهد. یاعلی!






فرزند شما: محمد نوری زاد. اوین بند۲۴۰- سلول57

مهدي هاشمي و تهديد به افشاگري از جنسي ديگر

چندي پيش خبر خروج مهدي هاشمي از کشور شايع شد اما اين شايعه قويا تاييد شد اما ابتدا گفته شد براي سرکشي به مراکز دانشگاه آزاد به خارج کشور بوده اما سپس گفته شد براي تحصيل بوده و تا مدرک دکترا اين حضور ادامه خواهد داشت . در اين کش و قوس ها از گوشه کنار خبرهايي مبني بر حکم دستگيري و يا جلب فرزندان هاشمي به گوش ميرسيد اما در حد شايعه باقي ماندند تا چند روز پيش که علنا چنين موضوعي اعلام شد و گفته شد در صورت بازگشت مهدي هاشمي دستگير ميشود و همچنين گفته شد که اين دفعه ديگه حکم جلب واقعي است . حالا آقاي مهدي هاشمي پس از مدتها از حصن و حصار بيرون آمده اند و تهديد به افشاگري کرده اند به چه علت؟ به علت اينکه شايد دستگيري ايشون علني شده يا اينکه قضيه به جاهاي باريک کشيده موضوع اينجا جالب ميشود که کروبي مدتي پس از انتخابات ننگين رياست جمهوري پرده از اعمال ننگين رژيم در نامه اي محرمانه برداشت اما آقاي هاشمي خم به ابرو نياورده و عکس العملي نشان ندادند که شيخ اصلاحات مجبور به افشاي نامه خود شد بازهم خبري از اکبر هاشمي رفسنجاني نشد. پس از آن بارها خبرهاي موثق و تاييد شده از کشور خارج شدند و وقوع هر نوع شکنجه را که به ذهن ميرسيد تاييد کردند بازهم از اکبر هاشمي رفسنجاني خبري نشد . اين قضايا گذشت تا بازهم نامه اي از زندان به بيت مراجع و خطاب به آنان ارسال شد و پرده از شکنجه ها و سناريوسازي هاي نظام ولايت فقيه اخباري به بيرون درز کرد بازهم  از اکبر هاشمي رفسنجاني خبري نشد اما پس از گذشت کمتر از چند روز مهدي هاشمي قطعا با اشاره هاشمي بزرگ اقدام به تهديد به افشاگري کرده است در اينجا ذره اي از احساسات يک روحاني و يک مدعي اسلام و يک مسئول بلند پايه کشور را نسبت به وضعيت جوانان و افراد جامعه خويش در زندان و حساسيت نسبت به تنها يک حکم جلب نسبت به افراد خانواده اش مي بينيد
به اميد آنروز که در نظام بعدي تمامي مسئولان همه افراد مملکت خود را همچون فرزند خود جگر گوشه خويش بداند  و نسبت به تک تک مشکلات و درد و رنج آنها دلسوز باشند

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

نمايشگاه کتاب تهران،فرصتي ويژه براي جنبش سبز

دوستان تا چندي ديگر نمايشگاه کتاب در تهران آغاز ميشود که پذيراي خيل عظيم قشر جوان و به خصوص دانشجو است که از سرتاسر ايران گردهم مي آيند. لينکها رو که ارسال شده اند مشاهده کردم راهکاري عملي براي سبز کردن نمايشگاه تهران پيدا نکردم اما به نظر بهترين و عملي ترين روش در شلوغي فضاي نمايشگاه کتاب تبليغات بر عليه دولت کودتاست . دوستان ميتوانند نشريه هاي کوچک در حد و اندازه هاي کاغذA4 تهيه کنند و با استفاده از کاهش نظارت ماموران در فضاي شلوغ بتوانند صداي رساي خود را از طريق همين نشريه هاي کوچک به گوش همه مردم ايران برسانند تا چند روز آينده نشريه اي آماده و در اختيارتان قرار خواهيم داد تا با تکثير آن بتوان زمينه هاي بيداري همه افراد جامعه را فراهم کرد.
(نماينده اي از دانشجويان تهيه کننده)

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

توزيع مرغ و گوشت ارزان قيمت در نقاط جنوبي تهران

چندي است دولت کودتا باتوجه به گراني هاي اخير که بيشتر بر دوش اقشار ضعيف سنگيني دارد اقدام به پخش مرغ و گوشت يخي بي کيفيت ولي با قيمتي بسيار ارزان تر از فروشگاهها و نقاط مرکزي و بالاي شهر نموده است .
لذا اين حرکت دولت نشان دهنده مشکلات طاقت فرساي ساکنان جنوب تهران است که امکان ميرود هر لحظه آنها هم به دليل مشکلات و فشارهاي اقتصادي تمام قد کنار جنبش سبز بياستند و تا برکناري دولت بي عرضه کودتا از پاننشينند

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

تحريم انتخابات قطعي است اما...

تحريم انتخابات آذرماه به نظر جدي مي آيد و از الان اگر تبليغات براي تحريم انجام شود پاسخ خوبي خواهيم گرفت اما دوستان دقت کنيد اگر در انتخابات شرکت نکنيم پس در خانه هم نبايد بنشينيم و بايد خيابانها را با راهپيمايي صلح آميز به تسخير در آوريم و مانع از برگزاري انتخابات به صورت عادي شويم پس در آخر ميگويم من در انتخابات شرکت نميکنم تا تکليف انتخبات قبلي مشخص شود اما نميگذارم انتخابات هم به راحتي برگزار شود . پس از همين الان با سازماندهي و يا حتي با سخن گفتن از راهپيمايي اعتراضي کودتاگران را مورد تهديد مستقيم قرار دهيم تا حساب کار براي 8 ماه ديگر دستشان بيايد